جمعه ۵ مهر ۱۳۹۲ | 18:46 | f.m -
دهقانی پس از پایان کار با اتوبوس از شهری دیگر به زادگاهش باز می گشت
. هنگامی که اتوبوس به حدود 25 کیلومتری خانه اش رسید ، وی ناگهان احساس ناراحتی کرد
و متوجه شد که تب دارد و سرفه کرد . وی از تلویزیون تبلیغات مربوط به پیشگیری و معالجه
بیماری سارس را دیده و با عوارض این بیماری آشنا شده بود . لذا بسیار نگران شد . وی
در این اندیشه بود که اگر به بیماری سارس مبتلا شود ، همه مسافران اتوبوس به این بیماری
مبتلا خواهند شد . بدین سبب از راننده خواست که اتوبوس را متوقف کند . سپس پیاده شد
و با پای پیاده به طرف خانه اش به راه افتاد . وی راه طولانی طی کرد . هنگامی که به
نزدیک دهکده رسید ، بسیار خسته بود . می خواست بی درنگ به خانه رفته و آب یا چای بنوشد
. او می دانست که از دیدن همسر و پدر خود بسیار شامان خواهد شد . اما ، ناگهان ایستاد
. زیرا نگران بود که این بیماری به همسر و پدرش خود سرایت کند . مرد در مقابل دهکده
نام همسرش را صدا کرد . همسرش با شنیدن صدا از خانه بیرون آمد . مرد از همسرش خواست
ظرف آب را روی یک سنگ بزرگ در مقابل خانه بگذارد و سپس از او خواست از وی دوری کند
. پس از خوردن آب ، به همسرش گفت : پدرم را به اینجا دعوت کن . همسر بازوی پدر شوهر
را گرفت و به مقابل خانه آمد . مرد به زانو افتاد و بوسه بر زمین زد و به پدرش گفت
: من احتمالا به بیماری سارس مبتلا شده ام . اکنون به بیمارستان می روم . شما مراقب
خود باشید . و سپس راهی بیمارستان شد . اما خوشبختانه ، آزمایش نشان داد که وی به سارس
مبتلا نشده است . این داستان حقیقی بود که در شهرستان " فون شیان " استان
" جیان سو " چین اتفاق افتاد و اسم این دهقان " جانگ یوان جون
" است .